در مصاحبه اى كه مجله حوزه با مرحوم آيةاللَّه اراكى داشته، از ايشان نقل كردند كه مرحوم حاج شيخ محمدتقى بافقى كه مقسّم شهريه مرحوم آيت اللَّه حاج شيخ عبدالكريم حائرى بود، به مسجد جمكران خيلى عقيده داشت. ایشان اول هر ماه از مرحوم حاج شيخ پول مى گرفت و بين طلاب قسمت مىكرد. اما در يكى از ماهها كه مى آيد ...
آیتالله سیدمحمدتقی موسوی اصفهانی درباره علت نگارش کتاب «مکیال المکارم» میگوید: امام زمان(عج) را در خواب دیدم که فرمود: این کتاب را بنویس و عربی هم بنویس و نام او را بگذار: «مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم»!
مرحوم میرزا وقتی که خواست خاکروبه ها را بردارد چون سطل زباله و دیگر وسایل نظافت نبود و چیزی نیافت با دستمال و عبای خویش این کار را انجام داد و این خدمت ناچیز را جز خدای متعال و روح مقدس مقدس اهل بیت (علیهم السلام) و علامهی کنی ـ که همراه او بود ـ کسی ندید و نشنید. مدت ...
حاج محمد علی فشندی فرمود:« در مسجد جمکران قم اعمال را بجا آورده و با همسرم می آمدم. دیدم آقایی نورانی داخل صحن شده و قصد دارند طرف مسجد بروند.گفتم:
صبح که از خواب پاشدم ، مادرم گفت : دیشب بلند شدم آب بخورم . از کنار اتاقت که اومدم رد شم برم تو آشپزخونه ، دیدم نیم خیز نشستی. بت گفتم :نو نرمال ، با صدای خواب آلود گفتی : بله ، بله ! مادر : دخترم چرا اینجوری نشستی ؟ حالت خوبه ؟! نو نرمال : آره خوب خوبم . مادر : چرا پس اینجوری نصفه شبی نیم خیز نشستی ؟!
پنچ دقیقه قبل از اینکه برم یک نفر اومد کنارم نشست و گفت: آقا یه خاطره برات تعریف کنم؟ گفتم: بفرمائید! عکسی به من نشون داد، یه پسر نوزده، بیست ساله ای بود.گفت:اسمش عبدالمطلب اکبری هست، این بنده خدا زمان جنگ مکانیک بود، در ضمن ناشنوا هم بود.
علامه مجلسی (ره ) از قول پدرش نقل می کند که می گفت :در زمان ما شخص صالح و مؤ منی به نام امیر اسحق استر آبادی (ره ) بود که چهل بار پیاده به مکه رفته بود، و بین مردم مشهور شده بود که او طی الارض دارد - یعنی چندین فرسخ را در یک لحظه طی می کرده - در یکی از سال ها او به اصفهان آمد.
در ذیل حکایتی خواندنی است از بحار الانوار پیرامون توطئه بر علیه شیعیان بحرین که بسیار خواندنی است. به امید نجات شیعیان در سرتاسر جهان
آیتالله سیدمحمدتقی موسوی اصفهانی درباره علت نگارش کتاب «مکیال المکارم» میگوید: امام زمان(عج) را در خواب دیدم که فرمود: این کتاب را بنویس و عربی هم بنویس و نام او را بگذار: «مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم»!
نیمه شب بود. پژواک صدای جغدها در فضا می پیچید. مرد در خواب عمیقی بود که صدایی او را به خودش آورد. انگار کسی اسم او را صدا می زد. علی بن مهزیار در رختخوابش پهلو به پهلو شد و با خودش فکر کرد که خواب می بیند.