۞ قال رسولُ اللّهِ :
أبْشِري يا فاطمةُ ، فإنّ المهديَّ منكِ . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خطاب به دخترشان حضرت فاطمه فرمودند : بشارت باد تو را اى فاطمه كه مهدى از فرزندان توست.

موقعیت شما : صفحه اصلی » حوزه ی دین و معرفت
مناظره امام صادق علیه السلام با زندیق مصرى

مناظره امام صادق علیه السلام با زندیق مصرى

هشام بن الحکم مى‏ گوید: زندیقى از مصر به قصد دیدار با امام ‏صادق (ع) رهسپار مدینه شد. زندیق وقتى به مدینه رسید که آن حضرت ‏مدینه را به قصد مکه ترک کرده بودند. زندیق که در مصر آوازه علم و اخلاق امام صادق(ع) را شنیده بود، شیفته دیدار آن حضرت بود. بدین خاطر با […]

هشام بن الحکم مى‏ گوید: زندیقى از مصر به قصد دیدار با امام ‏صادق (ع) رهسپار مدینه شد. زندیق وقتى به مدینه رسید که آن حضرت ‏مدینه را به قصد مکه ترک کرده بودند. زندیق که در مصر آوازه علم و اخلاق امام صادق(ع) را شنیده بود، شیفته دیدار آن حضرت بود. بدین خاطر با این که خسته بود، لحظه‏اى درنگ نکرد و روانه مکه ‏شد. هشام مى‏گوید: امام صادق(ع) در حال طواف بود که زندیق مصرى‏ نزد آن حضرت آمد. من همراه امام صادق(ع) بودم.

زندیق مصرى سلام‏ کرد. حضرت فرمودند: نام تو چیست؟ زندیق گفت: عبدالملک. امام‏ پرسید: کنیه‏ ات چیست؟ گفت: ابوعبدالله. امام فرمودند: این کدام ‏ملک و پادشاه است که تو بنده او هستى؟ آیا از پادشاهان زمین ‏است ‏یا از پادشاهان آسمان؟ پسرت بنده خداى آسمان است‏ یا بنده‏ خداى زمین؟ هشام مى‏ گوید: مرد مصرى سکوت کرد. امام فرمودند: حرف‏ بزن. باز هم او سکوت اختیار کرد. امام فرمودند: هرگاه از طواف ‏فارغ شدم، نزد ما بیا.
طواف امام پایان یافت. زندیق نزد حضرت آمد و در مقابل امام ‏نشست. امام به او فرمودند: آیا مى‏دانى که زمین زیر و رویى دارد؟ زندیق گفت: آرى. امام فرمودند: تاکنون به زیر زمین رفته‏اى؟ زندیق‏ گفت: نه. امام فرمودند: آیا مى‏ دانى در زیر زمین چیست؟ زندیق گفت: نمى ‏دانم. گمان مى‏ کنم چیزى زیر زمین نیست. امام فرمودند: گمان، ‏چیزى جز عجز و درماندگى است…؟ آیا به سوى آسمان بالا رفته‏اى؟ او گفت: نه. امام فرمودند: آیا مى‏دانى در آن‏جا چیست؟ او گفت: نمى‏دانم. امام فرمودند: آیا به سوى مشرق و مغرب رفته‏اى و ماوراى ‏آن‏ها را زیرنگاهت قرار داده ‏اى؟ زندیق گفت: نه. امام فرمودند: بسى‏ جاى تعجب  است که نه به مشرق رفته‏ اى، نه به مغرب، نه به درون‏ زمین، نه به آسمان بالا  و نه خبرى از آن‏جا دارى تا بدانى در آن‌جا چیست؟ و در عین حال، تو منکر آن چه که در این مکان‏هاست ‏هستى؟! آیا هیچ عاقلى چیزى را که نمى‏ داند منکر مى‏ شود؟! زندیق‏ مصرى گفت: تاکنون هیچ کس با من این‌گونه سخن نگفته است. امام‏ فرمودند: پس تو از این جهت در شک و تردید هستى؟!
زندیق گفت: شاید چنین باشد. امام فرمودند: اى مرد! بدان! هیچ گاه ‏آن‌که نمى‏ داند بر آن که مى‏داند حجت و دلیلى ندارد. هرگز جاهل‏ حجتى بر عالم ندارد. اى برادر مصرى! گوش کن که با تو چه مى‏ گویم! آیا نمى‏ بینى که آفتاب، ماه، شب و روز به افق در آیند؟ اما یکى ‏بر دیگرى سبقت نمى‏ گیرد. آن‏ها مى‏ روند و بر مى‏ گردند، و در این ‏رفت و آمد مجبور و مضطر هستند زیرا جایى جز جاى خودشان ‏ندارند. آن‏ها اگر مى ‏توانستند که برنگردند چرا بر مى‏ گردند؟ اگر مضطر نبودند چرا شب، روز نمى‏ گردد و روز، شب نمى‏ شود؟ به خدا سوگند! اى برادر مصرى! آن‌چه را که شما به آن عقیده دارید و دهر و روزگار و طبیعت مى‏نامید اگر آن‏ها او را مى‏بَرد پس چرا برمى‏گرداند و اگر آن‏ها را بر مى‏گرداند پس چرا آن‏ها را مى‏بَرد؟! آیا نمى‏بینى که آسمان ‏برافراشته شده و زمین نهاده شده است، به گونه‏ اى که نه آسمان به ‏زمین مى‏ افتد و نه زمین بر روى کرات زیرین خود سرازیر مى ‏شود؟ به ‏خدا سوگند، خالق و مدبر آن‌ها خداست.
زندیق مصرى تحت تاثیر استدلال‏  هاى امام صادق(ع) قرار گرفت و مسلمان شد. امام صادق(ع) به هشام دستور دادند تا تعالیم اسلام را به او بیاموزد.

منبع: (احتجاج، طبرسى، ج ۲، ص ۷۵)

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

برای مطالعه پیشنهاد می شود :

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.