من از ایشان پرسیدم آیا در رابطهی با امام عصر (ارواحنافداه) قضیهای دارید که برای ما نقل کنید؟ ایشان قضیه زیر را برایمان نقل فرمودند: در سنین جوانی که به عراق مشرّف شده بودم، روزی در قبرستان وادیالسلام نجف آقای بزرگواری را زیارت کردم که متوجّه شدم حضرت ولیعصر صاحبالزمان (ارواحنافداه) میباشند.
مؤلف محترم کتاب گرانقدر راهی به سوی نور نقل میکند:
در محرم سال ۱۴۱۵ ه.ق برای تبلیغ به دزفول رفته بودم. در یکی از روزها که به زیارت امامزادهای غریب و کم زائر در اطراف دزفول مشرّف شده بودم پیرمردی روشن ضمیر که خادم آن محل شریف بود کراماتی از آن امامزاده نقل میکرد.
من از ایشان پرسیدم آیا در رابطهی با امام عصر (ارواحنافداه) قضیهای دارید که برای ما نقل کنید؟
ایشان قضیه زیر را برایمان نقل فرمودند: در سنین جوانی که به عراق مشرّف شده بودم، روزی در قبرستان وادیالسلام نجف آقای بزرگواری را زیارت کردم که متوجّه شدم حضرت ولیعصر صاحبالزمان (ارواحنافداه) میباشند.
ایشان فرمودند: از موقعی که جدمان را در کربلا شهید کردند ما آوارهی بیابانها شدیم.
آری در روایات مکرر به این حادثه تلخ یعنی آوارگی و غربت اهل بیت عصمت (علیهم السلام) خصوصاً حضرت بقیهالله (ارواحنافداه) تصریح شده است.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در روایتی میفرمایند: «صاحب هذا الامر الطرید الشدید الفرید الوحید» ۱ یعنی حضرت ولیعصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که صاحب حکومت جهانی هستند چنان مورد بیمهری عمومی مردم واقع میشوند که هم مردم او را طرد نموده و هم آوارهاش میکنند و او یکه و تنها و ناشناس زندگی میکند.
تاکنون که بیش از هزار و صد و شصت سال است که آن حضرت در تنهایی به سر برده و از خانه و کاشانهی خود رانده شدهاند.
فریاد بی جواب : داستانهایی از ناحیه مقدسه – محمود صادقی
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت برای پایگاه جامع اطلاع رسانی امام مهدی (عج)محفوظ است.
طراحی سایت : راستچین