چاره آن را منحصر به تشرّف خدمت ولیعصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دیدم و راه تشرّف را از طریق جفر یافته بودم. پس حساب کردم چه وقت آن حضرت به زیارت جدش حضرت رضا (علیه السلام) مشرّف میشود...
مرحوم حاج سیّد محمدتقی مشیر که از سادات و زهاد مشهد مقدّس و بسیار با ورع و صدوق و با تقوا است و افتخار مصاهرت مرحوم آیت الله حاج سیّد علی مجتهد سیستانی را داشتند و در علم جفر مهارت و اطلاعی کامل داشت و مجهولاتی را به وسیله آن معلوم و گمشدههایی را پیدا مینمود.
وی نقل میکند: زمانی مبتلا به کسالت پا درد شدم به طوری که راه رفتن برایم مشکل بود و هرچه توانستم معالجه کردم بهتر نشد تا جایی که گاهی مرا به دوش کشیده و میبردند و اغلب با کمک عصا به زحمت راه میرفتم.
چاره آن را منحصر به تشرّف خدمت ولیعصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دیدم و راه تشرّف را از طریق جفر یافته بودم. پس حساب کردم چه وقت آن حضرت به زیارت جدش حضرت رضا (علیه السلام) مشرّف میشود. معلوم کرد در روز عاشورا موقع ظهر. باز حساب کردم با چه لباسی و با چند نفر؟ معلوم کرد با لباس اعراب و سه نفر رفیق و این حساب من در ذیالقعده بود. انتظار کشیدم تا ذیالقعده تمام شد و ذیالحجه گذشت و محرم فرا رسیده و روز عاشورا شد.
پس غسل زیارت کرده و به زحمت فراوان مشرّف شده و زیارت مخصوص و جامعه و عاشورا را خوانده و در مقابل درب پیش روی که ورود آن حضرت را آن حساب، از آنجا تعیین کرده بود نشسته و انتظار ظهر را کشیدم تا اینکه موقع زوال ظهر شد.
دیدم چهار نفر شبیه به هم، به یک قیافه و یک لباس وارد شده و هر کدام به یک طرفی رفته و مشغول زیارت شدند و من یکی از آنها را که مجذوب او شده بودم و یقین داشتم که حضرت صاحبالزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، تعقیب نمودم. او در مسجد بالاسر مشغول نماز شد و من در مقابلش نشستم تا سلام نمازش را داد و من خواستم عرض ارادت و حاجت کنم، آن جناب مهلت نداده، برقآسا پس از سلام نماز برخاست و نماز دیگر را شروع کرد. من با خودم گفتم اگر تا شب هم بنشینم نماز خواهد خواند پس دقت میکنم که تا سلام نماز را گفت بلا درنگ من هم به آن حضرت سلام میکنم وقتی جواب مرا داد عرض حاجت میکنم ولی در این مرتبه هنوز سلام نداده بود که یکی از آن سه نفر که در حرم مطهّر بودند آمدند و گفت: «یا خضر تعال راح المهدی» و آن شخص که من یقین داشتم حضرت صاحب (علیه السلام) است ولی حضرت خضر نبی بود فوراً حرکت کرد و به آن سه نفر دیگر ملحق و از حرم بیرون رفتند و من در عقب سر آنها میدویدم که شاید آنها را درک کنم و به خدمت حضرت ولیعصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برسم ولی ممکن نشد و میدیدم آنان را که از دارالسیاده خارج و در میان انبوه و ازدحام جمعیت مردم که در صحن مطهّر مشغول به عزاداری بودند، از نظر غایب شدند و من سر از پا نشناخته از صحن به سمت بالا رفته و باز به صحن آمده و از بست پایین خارج شدم ولی اثری از آنها نیافتم و شاید یک ساعت و یا بیشتر، از این طرف و آن طرف میدویدم و نگاه میکردم شاید بار دیگر هم آنها را ببینم ولی دولت مستعجل بود. دیگر به آن فیض نرسیدم و ناگاه متوجّه خود شدم که قبل از این عاجز از راه رفتن عادی بودم ولی اکنون مدتی است میدوم و پایم درد نمیکند و از برکت توجه و عنایت آن بزرگوار شفا یافته است.
آیتالله سیّد حسن ابطحی (رحمه الله علیه) میفرمود:
من به آقای مشیر گفتم: چطور شد که همه جا شما درست رفته بودید ولی در جای حسّاس یعنی در تشخیص وجود مقدّس حضرت ولیعصر (ارواحنافداه) در میان آنها اشتباه کردید؟
ایشان گفت: همه جا که اختیار در دست ما نیست. در آن قسمت تصرّف ولایتی فرمودند تا من اشتباه کنم و بدانم راه رسیدن به محضر حضرت ولیعصر (ارواحنافداه) رمل و جفر و از این قبیل چیزها نیست. بلکه باید تزکیه نفس کرد و خود را ساخت تا لیاقت محضر مقدّس آن حضرت را پیدا کرد.
تمامی حقوق این سایت برای پایگاه جامع اطلاع رسانی امام مهدی (عج)محفوظ است.
طراحی سایت : راستچین