مخفى نماند که شمایل آن حضرت، در اخبار متفرقه، به عبارات مختلفه و متقاریه، از طریق خاصه و عامه مذکور است. شیخ صدوق در کمال الدین روایت کرده که رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: مهدى (علیه السلام) شبیه ترین مردم است به من؛ در خلق و خلق. و به روایتى فرمود: […]
و به روایتى فرمود: شمایل او شمایل من است.
و روایت شده در کفایه الاثر که آن جناب فرمود: پدر و مادرم، فداى هم نام من و شبیه من و شبیه موسى بن عمران!.
در غیبت فضل بن شاذان به سند معتبر، از آن جناب روایت شده است که فرمود: نهم از امامان که از صلب حسینند، قائم اهل بیت من و مهدى امت من است و شبیه ترین مردمان است به من؛ در شمایل و افعال و اقوال.
در غیبت نعمانى روایت شده از یکى از راویان که گفت: قائم – مهدى (علیه السلام) – از نسل على (علیه السلام) است، شبیه ترین مردم است به عیسى بن مریم در خلق و خلق و سیما و هیات….
عامه نیز روایت کرده اند: آن جناب شبیه ترین خلق است به عیسى (علیه السلام).
ذکر جمله اى از خصایص حضرت مهدى (علیه السلام)
اول: امتیاز نور آن جناب (علیه السلام) بین انوار (علیهم السلام) که ممتازند از انوار انبیاء و مرسلین و ملائکه مقربین.
در غیبت شیخ جلیل، فضل بن شاذان آمده است به دو سند، از عبدالله بن عباس، رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) که فرمود چون مرا عروج به معارج سماوات دادند، به سدره المنتهى رسیدم، خطاب از حضرت رب الارباب رسید که: یا محمد!
گفتم: لبیک! لبیک! اى پروردگار من!
فرمود: ما هیچ پیغمبرى به دنیا و اهل دنیا نفرستادیم که منقضى شود ایام حیات و نبوت او، الا آن که بر پاى داشت به امر دعوت و به جاى خود و براى هدایت امت پس از خود، وصى خود را به جهت نگهبانى شریعت.
و ما قرار دادیم على بن ابى طالب (علیهما السلام) را خلیفه تو امام امت تو، پس حسن و حسین و على بن الحسین و محمد بن على و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد بن على و على بن محمد و حسن بن على و حجه الحسن (علیهم السلام).
اى محمد! سر بالا کن!
چون سر بالا کردم، انوار على و حسن و حسین و نه تن از فرزندان حسین (علیهم السلام) را دیدم در میان ایشان مىدرخشید که گویا ستاره اى درخشنده است.
و خداى تعالى فرمود: اینها خلیفه ها و حجتهاى منند در زمین و خلیفه ها و اوصیاى تو نیز بعد از تو.
خوشا به حال کسى که دوست دارد ایشان را و واى بر کسى که دشمن دارد ایشان را!.
در مقتضب خبرى دیگر روایت کرده از حضرت باقر (علیه السلام) در ذکر ائمه (علیهم السلام) در شب معراج دیدن انوار ایشان تا آن که رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: دیدم على را و… و… و و حسن بن على و الحجه القائم (علیهم السلام) را که گویا (قائم) ستاره درخشانى بود در میان ایشان.
گفتم: اى پروردگار من! اینها کیستند؟
فرمود: اینها ائمه اند (علیهم السلام) و این قائم (علیه السلام)؛ حلال مىکند حلال مرا و حرام مىکند حرام مرا و انتقام مىکشد از دشمنان من.
اى محمد! او را دوست دار و دوست دار کسى را که او را دوست دارد.
دوم: شرافت نسب؛ زیرا آن جناب داراست شرافت نسب همه پدران طاهرین خود (علیهم السلام) را که نسبت ایشان را، اشرف انساب است، و اختصلص دارد به رسیدن نسبش از طرف مادر، به جناب شمعون صفا – وصى حضرت عیسى (علیه السلام) – پس داخل شود در آن، سلسله بسیارى از انبیا و اوصیا (علیهم السلام) که شمعون به آنها رسد.
سوم: بردن آن حضرت را در روز ولادت، به سراپرده عرش و خطاب خداوند تبارک و تعالى به او که: مرحبا به تو اى بنده من براى نصرت دین من و اظهار امر من و هدایت عباد من! قسم خوردم به درستى که من به تو بگیرم و به تو بدهم و به تو بیامرزم و به تو عذاب کنم….
چهارم: بیت الحمد؛ مىگویند؛ در آن چراغى است که روشن است از آن روزى که متولد شده و تا آن روز که با شمشیر خروج کند خاموش نمىشود.
پنجم: جمع میان کنیه رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) و اسم مبارک آن حضرت.
و این جمع، براى دیگران روا نیست و در مناقب روایت است که فرمود: اسم مرا بگذارید و کنیه مرا نگذارید.
ششم: حرمت بردن نام آن جناب، چنانکه در باب القاب در ذیل نام بیست و ششم گذشت.
هفتم: ختم وصایت پیامبر اسلام در روى زمین، به آن جناب.
هشتم: غیبت از روز ولادت و سپرده شدن به روح القدس، و تربیت شدن در عالم نور و فضاى قدس که هیچ جزئى از اجزاى آن، به لوث قذارت و کثافت و معاصى بنى آدم و شیاطین، ملوث نشده است.
نهم: معاشرت و مصاحبت نداشتن با کفار و منافقین و فساق، و نداشتن خوف و تقیه و مدارات با آنها، و دورى از ایشان.
از روز ولادت تا کنون، دست ظالمى به دامانش نریسده و با کافر و منافقىن مصاحبت ننموده و از منازلشان کناره گرفته و از حقى به جهت خوف یا مدارات دست نکشیده؛ بالجمله از غبار کردار و رفتار اغیار، بر آینه وجود حق نماى آن بزرگوار، گردى ننشسته و از خارستان اجتناب، خارى به دامان جلالش نخلیده و ذلک فضل الله یوتیه من یشاء.(۱)
دهم: نبودن بیعت احدى از جابران بر گردنش، چنان که در اعلام الورى روایت شده از حضرت امام حسن مجتبى (علیه السلام) که فرمود: نیست از ما احدى مگر آن که واقع مىشود در گردن او بیعتى از براى طاغیه زمان او، مگر قائمى که نماز مىخواند روح الله – عیسى بن مریم (علیه السلام) – پشت سر او.
یازدهم: داشتن علامتى در پشت، مثل علامت پشت مبارک رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) که آن را ختم نبوت گویند، و شاید در آن جناب، اشاره به ختم وصایت باشد.
دوازدهم: اختصاص دادن خداوند آن جناب را در کتابهاى آسمانى. سماویه و اخبار معراج از سایر اوصیا (علیه السلام)، به ذکر او به لقب، بلکه به القاب متعدد.
سیزدهم: ظهور آیات غریبه و علامات سماویه و ارضیه براى ظهور موفور السرور آن حضرت که براى تولد و ظهور هیچ (امام و) حجتى نشده.
در کافى روایت شده از حضرت صادق (علیه السلام) که آیات در آیه شریفه سریهم آیاتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى یتبین لهم انه الحق…(۲) را تفسیر فرمود به آیات و علامات قبل از ظهور آن حضرت و تبین حق را به خروج قائم (علیه السلام)…
چهاردهم: نداى آسمانى به اسم آن جناب (علیه السلام)، مقارن ظهور آن حضرت. چنان که على بن ابراهیم در تفسیر آیه شریفه واستمع یوم یناد المناد من مکن قریب.(۳) از حضرت صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: منادى ندا مىکند به اسم قائم و اسم پدرش (علیه السلام).
و در تفسیر یوم یسمعون الصیحه بالحق ذلک یوم الخرج(۴) که ترجمه اش این است: روزى که مىشنوند فریاد را، به راستى این است روز خروج، فرمود: صیحه قائم (علیه السلام) است.
و بر این مضمون، اخبار بسیار، بلکه متجاوز از حد تواتر است و در بعضى از آنها نداى آسمانى را از علائم حتمى ظهور آن حضرت شمرده اند.
پانزدهم: سایه انداختن ابرى سفید، پیوسته بر سر مبارک آن حضرت و ندا کردن منادى در آن ابر، به نحوى که مىشنوند آن را ثقلین که: اوست مهدى آل محمد (علیه السلام) پر مىکند زمین را از عدل، چنانکه پر شده از جور.
و این در خبر لوح است به روایت شیخ طوسى.
شانزدهم: تصرف نکردن طول روزگار و گردش لیل و نهار و سیر فلک دوار، در بنیه و مزاج و اعضا و قوا و صورت و هیات آن حضرت که با این طول عمر – که تاکنون (زمان تالیف کتاب نجم الثاقب)(۵) هزار و چهل و هشت سال از عمر شریفیش گذشته و خداى داند که تا ظهور، به کجاى از سن رسد – چون ظاهر شود در صورت مرد سى یا چهل ساله باشد و مانند انبیاى طویل الاعمار گذشته و غیر ایشان نباشد که یکى، هدف تیر پیرى خود … و هذا شیخا…(۶) باشد و دیگرى به نوحه گرى انى وهن العظم منى واشتعل الراس شیبا(۷) از ضعف پیرى خویش بنالد.
شیخ صدوق روایت کرده از ابوصلت هروى که گفت: پرسیدم از حضرت رضا (علیه السلام) که: چیست علامت قائم شما چون خروج نماید؟
فرمود: علامتش آن است که در سن پیر باشد، و به صورت، جوان؛ تا به مرتبه اى که نظر کننده به آن حضرت، گمان برد که در سن چهل سالگى است یا کمتر از چهل سالگى. و دیگر از نشانه ى آن حضرت این است که به گذشتن شبها و روزها بر آن حضرت، پیروى بر آن جناب، راه نیاید تا زمانى که اجل آن سرور، در رسد.
در احتجاج طبرسى روایت شده از امام حسن (علیه السلام) که در ضمن حالات آن جناب فرمود: که طولانى مىکند خداوند عمر آن حضرت را، آن گاه ظاهر مىکند او را به قدرت خود در صورت جوان چهل ساله، و این براى آنکه بدانند که خداوند بر همه چیز قادر است (مىباشد).
هفدهم: بیرون کردن زمین، گنجها و ذخیره ها را که در آن پنهان و سپرده شده. در کمال الدین است که خداوند، در شب معراج به پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: از براى او – حضرت قائم (علیه السلام) – ظاهر مىکنم گنجها و ذخیره ها را به مشیت خود.
در ارشاد شیخ مفید است از امام صادق (علیه السلام) که فرمود: چون قائم (علیه السلام) خروج کند، ظاهر مىکند زمین، گنجهاى خود را تا مى بینند مردم، آن گنجها را بر زمین.
در غیبت نعمانى است که امام باقر (علیه السلام) فرمود: هرگاه که برخیزد قائم اهل بیت (علیه السلام) تقسیم مىکند بالسویه – تا این که فرمود: – و جمع مىشود در نزد او اموال دنیا از شکم زمین و از ظاهر آن.
هجدهم: زیاد شدن باران و گیاه و درختان و میوه ها و سایر نعم ارضیه؛ به نحوى که مغایرت پیدا کند حالت زمین در آن وقت، با حالت آن در اوقات دیگر، و محقق شود قول خداى تعالى: یوم تبدیل الارض غیر الارض(۸)
نعمانى روایت کرده از یکى از روایان که مهدى (علیه السلام)، چنین کند. و مراد، تبدیل صورت زمین است در زمان آن حضرت، به صورتى دیگر، به جهت کثرت عدل و باران و اشجار و گیاه و سایر برکات.
نوزدهم: تکمیل عقول مردم به برکت وجود آن حضرت و گذاشتن دست مبارک، بر سر ایشان، و رفتن کینه و حسد از دلهایشان و کثرت علوم و حکمت ایشان، چنان که در کتاب زراد است که گفت: گفتم به امام صادق (علیه السلام): مى ترسم که از مومنین نباشم.
فرمود: براى چه؟
گفتم: براى آن که نمى یابیم در میان خود، کسى را که بوده باشد برادر او در نزد او برگزیده تر و محبوبتر از درهم و دینار، و مى یابیم در هم و دینار را محبوبتر در نزد خود از برادرى که جمع نموده میان ما و او موالات امیرالمومنین (علیه السلام).
فرمود: نه چنین است. شماها مومنید ولکن کامل نخواهید کرد ایمان خود را تا این که خروج کند قائم (علیه السلام)؛ پس در آن زمان، جمع مى نماید خداوند تبارک و تعالى عقول شما را.
در خرایج راوندى و کمال الدین صدوق روایت است از حضرت باقر (علیه السلام) که فرمود: هرگاه خروج کرد قائم ما (علیه السلام)، مىگذارد دست خود را بر سر بندگان، پس جمع مىنماید به سبب آن، عقلهاى ایشان را و کامل مىگردد به آن، خردهاى ایشان.
بیستم: قوت خارج از عادت، در دیدگان و گوشهاى آن حضرت و اصحاب او.
چنانکه در کافى و خرایج روایت است از امام صادق (علیه السلام) که فرمودند: به درستى که قائم ما هرگاه خروج کند، قوت مىدهد خداوند در گوشها و چشمها شیعیان ما تا این که مىشود میان ایشان و قائم (علیه السلام)، به قدر چهار فرسخ، پس با ایشان تکلم مىکند و ایشان مىشنوند و نظر مىکنند به سوى آن جناب.
شیخ جلیل، فضل بن شاذان، در کتاب غیبت خود روایت کرده از حضرت صادق (علیه السلام) که فرمودند: به درستى که مومن، در زمان قائم (علیه السلام) در مشرق است، و مىبیند برادر خود را که در مغرب است و همچنین، آن که در مغرب است، مىبیند برادر خود را که در مشرق است.
بیست و یکم: دادن قوت چهل مرد به هر یک از اعوان و انصار آن حضرت. چنانکه در کافى است از عبدالملک بن اعین که گفت: برخاستم در نزد ابى جعفر (علیه السلام)، تکیه کردم بر دستم، پس گریستم و گفتم: آرزو داشتم که من درک نمایم این امر را – یعنى سلطنت ظاهر ائمه (علیه السلام) – را و در من قوتى باشد.
پس فرمود: آیا راضى نیستند که دشمنان شما بکشند بعضى، بعضى را و شما در خانه هاى خود آسوده باشید؟ اگر امر چنان شد، یعنى فرج عظیم آمد، داده مىشود به هر مردى از شما، قوت چهل مرد و گردانده مىشود دلهاى شما مانند پاره آهن (یعنى در محکم بودن) اگر خواستید به آن قوت، کوه را برکنید، خواهید توانست و شمایید قوام زمین و خزان آن.
و در کمال الدین صدوق روایت است از امام صادق (علیه السلام) که فرمود: نگفت جناب لوط به قوم خود لو ان لى بکم قوه او آوى الى رکن شدید (۹) مگر در قیاس و آرزوى قوت قائم (علیه السلام)، و ذکر نکرد مگر شدت اصحاب او را که داده مىشود به یک مرد از ایشان، قوت چهل مرد.
و این مضمون را شیخ صدوق در خصال از حضرت سجاد (علیه السلام) و شیخ مفید در اختصاص و ابن قولویه در کامل الزیاره و فضل بن شاذان در غیبت خود، از امام صادق (علیه السلام) و و عیاشى در تفسیر خود روایت کردند.
و در کمال الدین است که امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمود: آن جناب، دست خود را بر سر بندگان خدا بگذارد؛ پس نماند مؤمنى مگر آن که دلش محکمتر از پاره آهن شود، و بدهد به او قوت چهل مرد را.
بیست دوم: برداشته شدن فقیه و خوف از کفار و مشرکان و منافقان، و میسر شدن بندگى خدای تعالى و سلوک در امور دنیا و دین، حسب قوانین آسمانیه، بدون حاجت به دست برداشتن از پاره اى از آنها از بیم مخالفان و ارتکاب اعمال ناشایسته؛ چنان که خداى تعالى وعده فرمود در کلام خود: وعد الله الذین امنو منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فى الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذى ارتضى لهم و لیبد لنهم من بعد خوفهم لمنا یعبدوننى لا یشرکون بى شیئا… (۱۰)؛
وعده داده خداى تعالى آنان را که ایمان آوردند از شما و کارهاى شایسته کردند که البته خلیفه گرداند ایشان را چنان که خلیفه گردانید آنان را که پیش از ایشان بودند و البته متمکن خواهد کرد براى ایشان، دین ایشان را که پسندید برایشان، و البته تبدیل خواهد کرد ترس ایشان را به ایمنى، که بپرستند مرا و شریک قرار ندهند براى من چیزى را.
شیخ طبرسى در مجمع البیان فرمود که: روایت از اهل بیت (علیه السلام) این است که آیه، در حق مهدى (علیه السلام) است.
و روایت کرده عیاشى که حضرت سجاد (علیه السلام) این آیه را تلاوت کرد، آن گاه فرمود که: ایشان و الله شیعیان ما اهل بیت اند. این کار، یعنى این سه احسان بزرگ، (۱۱) به ایشان مىشود بر دست مردى از ما، و او مهدى این امت است.
بیست سوم: فرا گرفتن سلطنت آن حضرت، تمام روى زمین را، از مشرق تا مغرب، بر و بحر، معموره و خراب و کوه و دشت؛ نماند جایى که حکمش جارى و امرش نافذ نشود و اخبار در این معنى متواتر است.
شیخ صدوق در علل و عیون و کمال الدین روایت کرده از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) در خبر طولانى که فرمود: در شب معراج نظر کردم به ساق عرش پس دیدم دوازده نور را؛ در هر نورى سطر سبزى بود که بر آن، اسم وصیى از اوصیاى من بود؛ اول ایشان على بن ابى طالب (علیه السلام) و آخر ایشان مهدى امت من.
گفتم: اى پروردگار من! اینها اوصیاى منند پس از من؟
پس خطاب رسید که: اى محمد! اینها اولیا و اوصیا و حجتهاى منند بعد از تو بر خلق، و ایشان اوصیاى تو هستند و خلفاى تو و بهترین خلق من بعد از تو.
قسم به عزت و جلال خود که البته ظاهر کنم به ایشان، دین خود را و بلند کنم از ایشان، کلمه خود را و پاک کنم به آخر ایشان، زمین خود را از دشمنان خود و البته مالک گردانم او را مشرقهاى زمین و مغربهاى آن را و البته مسخر کنم براى او بادها را و البته همواره کنم براى او ابرهاى سخت را و البته بالا برم او را در اسباب – یعنى راههاى آسمان – و البته یارى کنم او را به لشکر خود و قوت دهم او را به ملائکه خود؛ تا بالا گیرد دعوت من، و جمع شوند خلایق بر توحید من.
آن گاه سلطنت او را دوام دهم و روزگار سلطنت را میان اولیاى خود، تا روز قیامت، به نوبت گذارم.
بیست و چهارم: پر شدن تمام روى زمین از عدل و داد؛ چنانکه در کمتر خبرى – الهى یا نبوى، خاصى یا عامى – ذکرى از حضرت مهدى (علیه السلام) شده که این بشارت و این منقبت براى آن جناب، مذکور نباشد در آن.
در عیون شیخ صدوق روایت است از امام رضا (علیه السلام) که فرمود: چون آن حضرت خروج کند، روشن شود زمین به نور پروردگار خود و گذاشته شود میزان عدل و میان مردم؛ پس ظلم نمىکند احدى، احدى را.
در ارشاد شیخ مفید روایت از حضرت صادق (علیه السلام) که فرمود: هر گاه قائم (علیه السلام) خروج کرد، حکم مىکند به عدل و مرتفع مىشود در ایام او جور، و ایمن مىشود به راهها، بیرون مىآورد زمین، برکات خود را، و بر مىگردد هر حقى به سوى اهل آن حق، و باقى نمىماند اهل دینى مگر آن که اظهار اسلام کند و اعتراف کند به ایمان.
در کمال الدین است که ریان بن الصلت عرض کرد به امام رضا (علیه السلام) که: تو صاحب این امرى؟
فرمود: من صاحب این امر هستم ولکن نیستم آن کسى که پر مىکند زمین را از عدل، چنان که پر شده از جور.
بیست و پنجم: حکم فرمودن در میان مردم به علم امامت خود و نخواستن بینه و شاهد از احدى.
در بصائر الدرجات صفار روایت است از امام صادق (علیه السلام) که فرمود: هرگز دنیا به آخر نخواهد رسید مگر این که خروج کند مردى از ما اهل بیت که حکم کند به حکم داوود و آل داوود؛ نخواهد از مردم، بینه.
به روایت دیگر فرمود: عطا خواهد کرد به هر نفسى (کسى) حکم او را.
نیز روایت کرده از آن جناب که فرمود: هرگاه قائم آل محمد (علیه السلام) خروج کرد، حکم مىکند به حکم داوود و سلیمان؛ نمىخواهد از مردم شاهدى.
در دعوات سید فضل الله راوندى روایت است از حضرت عسکرى (علیه السلام) که در جواب آن کسى که پرسید: چون قائم (علیه السلام) برخاست، به چه حکم مىکند؟، نوشت: پس هر گاه خروج کرد، حکم مىکند میان مردم به علم خود، مثل حکم داوود و نمىخواهد از مردم، بینه.
بیست و ششم: اطاعت حیوانات، از انصار و یاران آن حضرت.
بیست و هفتم: امتیاز دادن خداوند تبارک و تعالى، آن حضرت را در شب معراج پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) – بعد از نمایاندن اشباح نوانیه ائمه ((علیهم السلام)) به آن حضرت، از امیر المؤمنین (علیه السلام) تا حجت عصر (علیه السلام) – به این که فرمود به روایت ابن عباس: این قائم (علیه السلام)، حلال مىکند حلال مرا و حرام مىکند حرام مرا و انتقام مىکشد – اى محمد! – از اعداى من.
اى محمد دوست دار او را و دوست دار کسى را که دوست مىدارد او را.
بیست و هشتم: نزول حضرت روح الله – عیسى بن مریم (علیهما السلام) – از آسمان، براى یارى حضرت مهدى (علیه السلام) و نماز کردن پشت سر آن جناب.
در کمال الدین روایت است از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) که فرمود: قسم به آن که مرا به راستى به پیغمبرى فرستاد که اگر نماند از دنیا مگر یک روز، طولانى مىکند خدا آن روز را تا خروج کند در آن روز، فرزندم مهدى، و فرود آید روح الله – عیسى بن مریم (علیهما السلام) – و نماز کند پشت سر او.
در اعلام الورى از شیخ طبرسى روایت شده از حضرت امام حسن مجتبى (علیه السلام) فرمود: نیست از ما احدى مگر آن که واقع مىشود در گردن او بیعت از طاغیه زمان او، مگر قائمى که نماز مىکند روح الله – عیسى (علیه السلام) – پشت سر او.
در غیبت شیخ طوسى روایت شده از آن جناب (صلى الله علیه و آله و سلم) که فرموده به فاطمه (علیهما السلام) که: اى فرزند من! داده شده به ما اهل بیت، هفت چیز که داده نشده به احدى پیش از ما:
۱ – پیغمبر ما بهترین پیغمبران است و آن پدر تو است.
۲ – وصى ما بهترین اوصیاست و آن شوهر تو است.
۳ – و شهید ما بهترین شهید است و آن عم پدر تو – حمزه – است.
۴٫ از ماست کسى که براى او دو بال سبز است که پرواز مىکند به آن، در بهشت.
۵ و ۶ – از ماست دو سبط این امت و آن دو پسر تو، حسن و حسینند.
۷ – از ماست – قسم به خداوندى که نیست خدایى جز او! – مهدى این امت؛ آن که نماز مىکند پشت سر او، عیسى بن مریم.
آن گاه دست مبارک بر کتف حسین (علیه السلام) گذاشت و سه مرتبه فرمود: از این است.
بیست و نهم: قتل دجال لعین که از عذابهاى الهى است براى اهل قبله.
سىام: انقطاع سلطنت جابران و دولت ظالمان در دنیا، به وجود او.
و مکرر حضرت صادق (علیه السلام) به این بیت مترنم بودند: لکل اناس دوله یر قبونها و دولتنا فى آخر الدهر یظهر
و در غیبت نعمانى روایت شده از امام باقر (علیه السلام) که فرمود: دولت ما آخر دولتهاست و نمى ماند اهل بیتى که براى ایشان دولتى است مگر آن که سلطنت خواهند کرد پیش از ما؛ تا این که آن گاه که بینند سیره و سلوک ما را، نگویند که هر گاه ما سلطنت مىکردیم، سلوک مىنمودیم مثل سلوک این جماعت، و این است قول خداى عزوجل: و العاقبه للمتقین (۱۲)
در غیبت فضل بن شاذان همین خبر را به سند صحیح از حضرت صادق (علیه السلام) روایت کرده است.
پوشیده نماند که آنچه ذکر کردیم، (۱۳) نمونه است از خصایص و تشریفات الهیه مهدویه که معلوم مىشود اندکى از مقامات علیه آن حضرت و بزرگى سلطنت آن جناب که کسى ندیده و نشنیده و نخواهد دید، و رفع مىشود استغراب (۱۴)
بعضى آنچه وارد شده در حق آن حضرت.
شیخ نعمانى در غیبت خود روایت کرده که: کسى پرسید از حضرت صادق (علیه السلام) که: آیا قائم (علیه السلام) متولد شده؟ فرمود: نه! اگر من او را درک کنم، هر آینه خدمت مىکنم او را، در ایام حیات خود.
و آن جناب، بعد از نماز ظهر، دعا مىکردند براى حضرت قائم (علیه السلام).
پس راوى عرض کرد که: براى خود دعا کردى
فرمود: دعا کردم براى نور آل محمد (علیهم السلام) و سابق ایشان و انتقام کشنده از اعداى ایشان.
———————————————————————————————————————————-
منبع : کتاب خورشید غایب – مختصر نجم الثاقب پیرامون حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه) – ثقه المحدثین میرزا حسن نورى
———————————————————————————————————————————-
پی نوشت :
۱ – سوره مائده: آیه ۵۴ – سوره جدید: آیه ۲۱ – سوره جمعه: آیه ۴٫
۲ – سوره فصلت: آیه ۵۳٫
۳ – سوره ق: آیه ۴۱
۴ – سوره ق: آیه ۴۲٫
۵ – تاریخ تالیف نجم الثقاب، سال ۱۳۰۳ هجرى قمرى مىباشد.
۶ – سوره هود: آیه ۷۲
۷ – سوره مریم: آیه ۴٫
۸ – سوره ابراهیم: آیه ۴۸
۹ – سوره هود: آیه ۸۰٫
۱۰ – سوره نور: آیه ۵۵٫
۱۱ – استخلاف و تمکین دین و تبدیل خوف به امن، منظور است.
۱۲ – سوره اعراف: آیه ۱۲۸٫
۱۳ – در نجم الثاقب، ۴۶ امتیاز نقل شده که در اینجا به ۳۰ تاى از آنها اکتفا شد.
۱۴ – عجیب و غریب به نظر رسیدن.
تمامی حقوق این سایت برای پایگاه جامع اطلاع رسانی امام مهدی (عج)محفوظ است.
طراحی سایت : راستچین