خسته شدم،می خواهم بروم نزد خانواده ام(!) آمد گفت زن و بچهام خسته شدهاند و من اجازه میخواهم [بروم]. فکر دیگری بکنید. کس دیگری [پیدا کنید]. ما سه سال اینجا آشپزی کردیم. به عنوان خدمت، به عنوان ارادت. هر چه بود، انجام وظیفه کردیم. دیگر خودم هم خسته شدهام از دوری زن و بچهام.